شیء قدیمی
در بخشهای پیشین، دیدگاه بودریار در خصوص شیء کارکردی و ارتباط شیء با فیگور و فرم را بیان کردم. برخی از اشیاء در قالب این نظام نمیگنجند و کارکردشان در مرتبهی دیگری است، مثلاً؛ یادگاری یا نوستالژی هستند. از نظر بودریار در اینجا با بقایای نظم سنتی و نمادین سروکار داریم که جزئی از مدرنیته هستند و معنای دوگانهی خود را از آن میگیرند.
در اینجا خصوصیت کارکردی اشیای مدرن به تاریخمندی اشیای قدیمی تبدیل میشود بیآنکه کاکرد نظاممند نشانه متوقف شود. شیء قدیمی با ارجاع به گذشته، کاملاً حالتی اسطورهای دارد. این شیء آثار عملی ندارد و کارش فقط دلالت است، غیرساختاری است، ساختار را نفی میکند و حد نهایی نفی کارکردهای اولیه است. با وجود این، شیء قدیمی نه غیرکارکردی و نه صرفاً «تزئینی» است، شیء مزبور با کارکردی مشخص در چارچوب نظام، دلالت بر زمان دارد. البته ما اینجا با زمان واقعی سروکار نداریم بلکه با نشانهها و شاخصهای فرهنگی زمان مواجهیم که شیء قدیمی وظیفهی حمل آنها را به دوش میکشد. زمان و طبیعت هر دو در نشانهها تحقق مییابند، البته اگر طبیعت به آسانی به انتزاع تن میدهد، زمان چنین نیست.
تا جایی که شیء قدیمی موجودیتی مانند نشانه دارد، فرقی با دیگر عناصر ندارد و در رابطه نسبی با آنها قرار میگیرد ودر قالب مجموعهای که در تقابل با محیط مدرن «سرد» محسوب میشود، شیء قدیمی «گرم» به شمار میآید. برعکس از آنجا که شیء مزبور دارای کمترین رابطهی نسبیت با سایر اشیاء است و خود را به صورت یک کلیت و در قالب حضوری اصیل در نظر میگیرد، جایگاه روانی ویژهای پیدا میکند و به واقعیت دیگری تبدیل میگردد. در اینجا شیء در حالی که به هیچ دردی نمیخورد، بسیار به کار میآید. انگیزهی قوی برای تصاحب اشیاء قدیمی از همین امر سرچشمه میگیرد. پدیدهی فرهنگپذیری، افراد متمدن را به سوی نشانههایی سوق میدهد که خارج از مدار زمانی و مکانی فرهنگیشان قرار دارد و همواره قدیمی هستند و این برعکس همان پدیدهای است که کشورهای توسعهنیافته را به سوی محصولات و نشانههای تکنیکی جوامع صنعتی سوق میدهد.
انتظاری که اشیاء قدیمی به آن پاسخ میدهند، انتظاری است که از یک فرد کامل و جا افتاده میرود. شیء قدیمی در قویترین مفهوم خود همان «پرتره خانوادگی» است. این چیزی است که اشیای کارکردی فاقد آن هستند. رویدادی که شیء اسطورهای بر آن دلالت دارد تولد است و نشانهای از مان حال در گذشته را دارد، شیء قدیمی حالت اسطورهی منشاء را پیدا میکند. متولد شدن به معنای پدر و مادر داشتن است، هر چه اشیاء قدیمیتر باشند، ما را بیشتر به ادوار پیشین، طبیعت، الوهیت، شناخت اولیه و غیره نزدیک میکنند. صرف اینکه فلان شیء به فلان شخص مشهور تعلق داشته به آن ارزش میبخشد. انسان در محیط کارکردی احساس راحتی نمیکنند، او به چیزی مانند صلیب چوبی که باعث تقدیس کلیسا میشود نیاز دارد که در حکم جزئی از واقعیت مطلق است. شیء قدیمی که همواره در دل طبیعت ارزش جنینی یا سلول مادری دارد از چنین ماهیتی برخوردار است. از طریق آن فرد هویت پراکنده و متفرق خود را با موقعیت اصیل جنین همانند میسازد و رو به سوی وضعیت مرکزی خود پیش از تولد میآورد.
شیء کارکردی به نظر بسیار فقیر میآید زیرا قیمت، کیفیت و پرستیژ آن هرقدر باشد، همچنان جای تصویر پدر و مادر در آن خالی است. این شیء به لحاظ کاربردی غنی و به لحاظ دلالت فقیر است، به زمان حال برمیگردد و در روزمرگی مستهلک میشود. شیء اسطورهای با حداقل کاربرد و با حداکثر دلالت به آبا و اجداد یا حتی تقدم مطلق طبیعت اشاره دارد. این مفروضات متناقض در بطن نظام مکمل یکدیگرند و با هم همزیستی دارند. از این رو معمار هنگام بازسازی خانهای قدیمی، همزمان شوفاژ و کرسی روستایی، کمد دیواری در کنار صندوق در کنار یکدیگرند. حالت مکمل و نهایت آن مالکیت دوگانهی آپارتمان شهری و خانهی ییلاقی است.
همزیستی میان اشیاء قدیمی و کارکردی مدرن فقط در مرحلهی مشخصی از توسعهی اقتصادی و تولید صنعتی اتفاق میافتد. اقشار اجتماعی محروم که فقط با اشیای قدیمی سروکار دارند، آرزوی داشتن اشیای کارکردی را دارند. هنگامی که «انسانهای وحشی» به یک ساعت یا خودنویس هجوم میآورند، فقط چون شیئی غربی است، نوعی پوچی طنزآمیز احساس میکنیم. انسان وحشی به اشیاء معنا نمیبخشد و فقط به صورت حریصانهای آن را به تملک خود درمیآورد، این شیء دیگر کاربردی ندارد، بلکه دارای فضیلت است و یک نشانه به شمار میرود. آیا این همان تملک جادویی نیست که «افراد متمدن» را به طرف کارهای چوبی قرن شانزدهم یا شمایلها سوق میدهد؟ آنچه این دو دسته به دست میآورند یک فضلیت است؛ یکی با پشتوانهی مدرنیتهی تکنیکی و دیگری با پشتوانهی اصل و نسب. اما این فضلیت نزد هر دو یکسان نیست، برای توسعهنیافتهها، تصویر پدر به عنوان «قدرت» مورد نیاز است (قدرت استعماری) و افراد متمدن به تصویر پدر به عنوان «تولد و ارزش» نیاز دارند. در یک مورد اسطورهی فرافکنی و در مورد دیگر اسطورهی بازگشت به سوی خود مطرح است. اسطورهی قدرت و اسطورهی منشاء: برای توسعهنیافتهها قدرت در قالب شیء تکنیکی، حالت یادگارپرستانه پیدا میکند و نزد افراد متمدن، شیء اسطورهای دربردارندهی تولد و اصالت است. در نهایت هر شیء قدیمی صرفا به این خاطر خوب است که باقیمانده و به نشانهی زندگی پیشین تبدیل شده است. کنجکاوی برای یافتن اصل و منشاء باعث میشود تا در کنار اشیای کارکردی، یعنی نشانههای تسلط کنونی، اشیای اسطورهای، یعنی نشانههای حاکمیت پیشین قرار گیرند زیرا ما میخواهیم هم خودمان باشیم و هم از کسی که به جود آمده باشیم.
در اینجا با چیزی بیشتر از پرستیژ مواجه هستیم. پرستیژ اجتماعی هزاران جلوه پیدا میکند. اما چرا پرستیژ خود را در گذشته نشان میدهد؟ تمام ارزشهای اکتسابی گرایش به این دارند که به ارزشهای موروثی و مواهب انتقال یابند. اما اینک که خون، تولد و القاب ارزش ایدئولوژیک خود را از دست دادهاند، نشانههای مادی بر تعالی دلالت دارند: اثاثیه، اشیاء، جواهرات، آثار هنری در همهی ادوار و همهی ممالک. به همین دلیل شاهد پیدایش انبوهی از نشانهها و بتهای «مرجع» و نیز رویش جادویی اثاثیه، دستنوشتهها و شمایلها، چه اصل و چه بدل هستیم که بازار را تسخیر کردهاند. گذشته وارد مدار مصرف و بازار سیاه میشود. این همان امپریالیسمی است که در نهایت طبیعت را از طریق اشیای تکنیکی و خانگی، و فرهنگ را از طریق اشیای قدیمی تحت فرمان خود درمیآورد. بدین ترتیب گذشته در قالب فهرست اشکال مصرفی به فهرست اشکال کنونی مصرف افزوده میشود تا قلمروی متعالی مُد را تشکیل دهد.
منبع: ژان بودریار (۱۳۹۳)، نظام اشیاء، ترجمه پیروز ایزدی، نشر ثالث، از صفحه ۸۳ تا ۹۵