فلسفه پول
گئورگ زیمل (۱۳۹۷)، فلسفه پول، ترجمه شهناز مسمیپرست، نشر کتاب پارسه، ۷۰۰ صفحه/ فلسفهی پول اثری میانرشتهای است. زیمل نمیخواهد به شیوهی معیار فلاسفه فلسفهپردازی کند. او صریحاً میگوید که حتی یک سطر از پژوهشهای او چیزی دربارهی اقتصاد نیست. جامعهشناسان نیز فسلفهی پول را جزو آثار علمی جامعهشناختی محسوب نمیکنند. اما همه میتوانند از آن به نفع رشتهی خود استفاده کنند. فیلسوفی که زیمل در این اثر به او در بحث نظریهی ارزش پرداخته است، کارل مارکس است. زیمل پس از آنکه نظریهی ارزش خود را در فصل اول بسط میدهد در فصلهای بعدی و مخصوصاً در انتخاب فصل پنجم به نظریهی ارزش مارکس و یا در حقیقت سوسیالیستها و یا مارکسیستهای معاصر خود میپردازد و در چند جا، از جمله در تفکیک میان کار و نیروی کار نشان میدهد که تحلیلهای این نظریه در جهت اهداف سیاسی سوسیالیسم است.
مارکس و زیمل هر کدام نمایندهی جهانبینی خاصی هستند: مارکس جهانبینی سوسیالیستی دارد و زیمل جهانبینی فردگرایی. زیمل نگران آن است که جهان مدرن روح فرد را خفه کند. شیوهی دیگر برای نگاه کردن به کل فلسفهی پول به نظرم از دیدگاه تکوین فرم اقتصاد است. از دید زیمل، فرمها از درون زندگی خلق میشوند. نیازهای اولیهی آدمیان فرمهای اولیه یا پیشافرمهایی را خلق میکند. در فصل اول این اثر میبینیم که چگونه جهان ارزش و از جمله ارزش اقتصادی به سبب جدا شدن میل از تحقق میل از وحدت اولیهی زندگی و فاصله افتادن میان آن دو و لزوم قربانی برای تحقق و برآوردن میل متولد میشود. در بخش تحلیلی، زیمل به شرایط پیشینی که موجد ین فرم اولیهاند تا تبدیل شدن به فرم اقتصاد پولی بالغ میپردازد. در بخش ترکیبی یا سه فصل آخر، به تاثیراتی که این فرم اقتصاد پولی بالغ بر زندگی و بر روابط میان آدمیان میگذارد میپردازد.
اقتصاد اکنون به شیوهی ضروری و اجتنابناپذیر خود پیش میرود، تو گویی آدمیان کلاً به خاطر اقتصاد است که وجود دارند نه آنکه اقتصاد به خاطر آنها وجود داشته باشد. ناتالیا کانتومیلا در اثر خود به دو جنبهی مهم مغفول از فلسفهی پول توجه کرده است. یکی روششناسی رابطهگرایانهی آن و دیگری نظریهی ارزش. او نظریهی ارزش را مضمون و درونمایهی اصلی فلسفهی پول میداند. از دید او اگر این اثر را با عدسی نظریهی ارزش بخوانیم بسیار منسجمتر از وقتی خواهد بود که کانون آن را مسالهی پول در نظر بگیریم.
زیمل در فصل نخست فلسفهی پول، سرشت و ماهیت ارزش را با سرشت و ماهیت هستی در تقابل قرار میدهد و آنها را دو شیوهی بنیادی درک واقعیت محسوب میکند. هنگامی که با عینک هستی به اعیان و اشیاء مینگریم واقعیتی پدیدار میشود که همانی نیست که وقتی با عینک ارزش به اعیان و اشیاء مینگریم. مثلاً زیمل میگوید وقتی ما عاشق کسی هستیم آن شخص همانی به نظر نمیرسد که ما از دیدگاهی بیطرف او را مشاهده میکنیم. منظور او این نیست که وقتی ما عاشقیم چیزهایی میبینیم که وجود ندارند، بلکه این است که ما شخص معشوق را به لحاظی درک میکنیم متفاوت با همان شخص انسان. در جهان هستی، چیزها یا هستند یا نیستند، اما در جهان ارزش چیزها دارای ارزش بیشتر و کمترند. ارزش شیء از خود شیء ناشی نمیشود بلکه مانند نور بر آن افکنده میشود. این دو عینک هستی و ارزش با هم در تناقض نیستند و هر دو کیفیت «بنیادی» بودن را دارند.
زیمل این کیفیت بنیادی بودن را نسبی میداند یعنی حوزههایی از زندگی هست که در آن ارزش و هستی هنوز متمایز نشدهاند. اگر ارزشها از هستی ناشی نمیشوند، از کجا میآیند؟ پاسخ زیمل این است که قدم نخست در پیدایش ارزش، جدا شدن سوژه و ابژه است. یعنی فقط هنگام جدا شدن سوژهی میل کننده از عین متعلق میل است که ارزش به این عین داده میشود. ارزشها همراه با پیشرفت تمدن مستقلتر میشوند و در حقیقت عینیت مییابند تا آنجا که ارزشی نیاز سوژه را برطرف میکند و میل او را تحقق میبخشد. تا زمانی که عشق ما به کسی برای رفع نیاز خود ماست، اهمیت چندانی ندارد که شخص مورد نظر چه کسی باشد. درست در لحظهای که فقط آن معشوق خاص و منحصربهفرد تنها کسی باشد که بتواند نیازها و امیال مورد نظر ما را برآورده کند، معشوق عینیت یافته است.
جهان ارزش با جدا شدن سوژه از ابژه و تنش ایجادشده و ظهور فاصله خلق میشود. سوبژکتیو بودن ارزشها را باید بر حسب این امر در نظر بگیریم که ارزشها جزئی دورنی و ذاتی از اعیان ارزشیافته نیستند بلکه در نتیجهی فرایندی ذهنی و روانشناختی به آنها داده میشود. آنچه این ارزشگذاریهای سوبژکتیو را به ارزشهای عینی یا ابژکتیو یا ارزشهای تحکیم و تثبیتیافته تبدیل میکند، روابط مبادلهای در جامعه است. هنگامی که آدمیان به مبادلهی اجناس با یکدیگر روی میآورند مجبورند شرایطی را لحاظ کنند که برای طرفهای مقابلشان هم پذیرفتنی باشد. زیمل دو مفهوم مبادله را در فلسفه پول به کار میگیرد: یک مفهوم کلیتر و یک مفهوم محدودتر. مفهوم محدودتر آن به مبادلهی اقتصادی مربوط میشود و ویژگی آن قربانی و برابری است: چیزی باید داد تا بتوان چیزی گرفت. در مبادله به معنای کلیتر، هرگونه تعاملی میتواند باشد، مثل مبادلهی عشق، دانش، توجه که شخص هنگام مبادله چیزی را از دست نمیدهد.
برای آنکه چیزها بتوانند متعلق ارزشگذاری اقتصادی قرار گیرند، اقتصاددانان کلاسیک دو معیار مفیدبودن یا قابل استفاده بودن و کمیابی را ذکر میکنند. زیمل میگوید که مفید بودن چیزها شرط ضروری یا کافی برای تقاضای آنها نیست. از نظر زیمل آنچه در پسِ تقاضای اقتصادی برای شیئی قرار میگیرد، نه سودمندی بلکه میل به آن است. زیمل به جای کمیابی قربانی را قرار میدهد. اشیائی که از نظر اقتصادی ارزشمندند، بیواسطه در طبیعت موجود نیستند، بلکه تنها در صورتی به دست میآیند که برای آنها قربانی (یعنی پول و زمان کار) داده شود. زیمل میان قیمت و ارزش اقتصادی تفاوتی نمیگذارد. اگر در شرایط خاصی شخصی جواهرش را برای لقمه نانی بدهد، آن جواهر در آن شرایط خاص ارزشش برابر همان لقمهی نان برای آن شخص است. از نظر زیمل آنچه میان میل اولیه و مصرف نهایی قرار میگیرد، قلمرو اقتصاد و نیز حوزهی ارزشهای اقتصادی را میسازد (برگرفته از مقدمه مترجم)
فهرست مطالب:
بخش تحلیلی
- ارزش و پول
- ارزش پول به مثابه ماده
- پول در زنجیره اهداف
بخش ترکیبی
- آزادی فردی
- معادل پولی ارزشهای شخصی
- سبک زندگی