نظریهی آشغال
مایکل رینتی، نظریهی آشغال، ۲۰۱۲، مترجم: شایسته مدنی، ۷۷۰ کلمه
نظریهی آشغال در سال ۱۹۷۹ توسط داشمند علوم اجتماعی اهل انگلستان مطرح شد. اندیشهی اصلی این نظریه این است که چگونه ارزش اشیا مادی از نظر اجتماعی ساخته شده یا ساختارزدایی میشود. از آن زمان دانشمندان در زمینههای مختلف علمی از نظریهی آشغال در رشتههای خودشان استفاده کردهاند. آگاهی از نظریهی آشغال برای فهم جامعهشناسی مصرف و پسماند اهمیت دارد چرا که آنچه زباله در نظر گرفته میشود یا در نظر گرفته نمیشود، ممکن است طبیعی و واضح بهنظر برسد اما ارزش اشیا مبتنی بر برداشتهای مردم از آن است. تمایز بین آنچه ارزشمند تلقی میشود در برابر آنچه بیارزش است در همهی فرهنگها وجود دارد و میزان خاصی از اجماع بین اعضای جامعه وجود دارد، آنچه ارزشمند شناخته شده است عنصر مهمی برای حفظ نظم اجتماعی است.
انگارهها
انگارهی اصلی در نظریهی آشغال این است که اشیا به یکی از این سه دسته تعلق دارند. دو گروهِ «موقتیها» و «بادوامها» که از نظر اجتماعی قابل رویت هستند. شیء بادوام شیئی است که در حالت ایدهآل، ارزش آن همیشه در حال افزایش است و طول عمر نامحدودی دارد؛ شیء موقتی شیئی است که ارزش آن کم شده و بنابراین طول عمرش محدود است. نمونههای کلاسیک برای این دستهبندیها، قفسهی پایهدار ملکه آن[۱] در قرن هیجده برای شیء بادوام و خودرو برای شیء موقتی است. آنچه تصمیم میگیرد که شیئی بادوام یا موقتی باشد یا نباشد، اغلب برداشتهای افراد بانفوذ جامعه است. کسانی که علاقهی شدیدی به داشتن اشیائی دارند که ارزش آن پیوسته در حال افزایش است در حالی که بقیهی اعضای جامعه مالک اشیائی هستند که ارزش آن در نهایت کاهش یافته یا هیچ است. با این حال بین این دو دسته، حالتی وجود دارد که مایکل تامپسون از آن به عنوان «منطقهی انعطافپذیر» یاد میکند، جایی که کنشها دربارهی یک شیء میتواند منجر به قرار گرفتن اشیا مشابه در هر دسته شود. تامپسون این را با مقایسهی گلدان «دستدوم» با گلدان «عتیقه» نشان میدهد. وقتی ارزش و طول عمر یک شیء موقتی به صفر برسد، آن شیء وارد دستهی سوم یعنی «آشغالدانی» میشود. آشغال دستهای پنهانی است، چرا که طبق توافق اجتماعی نانوشته، هم بیارزش و هم نامرئی است و بهطور معمول انتظار بر این است که به همین شکل بماند.
ادعای اصلی نظریهی آشغال این است که اشیائی که از ارزش و طول عمرشان کاسته شده تا وارد دستهی آشغال شوند، همیشه در این وضعیت نمیمانند. بلکه به عقیدهی تامپسون آشغال شدن میتواند چیزی را که یک بار موقتی بوده است، در نهایت به شیء بادوام تبدیل کند، یعنی جابجایی بین دستهها که غیر از این، امکان انجامش وجود ندارد. این فرایند در مثال خودرو به خوبی نشان داده شده است. خودرو یک شیء موقتی است و با این آگاهی خریداری میشود که ارزش و طول عمر آن با گذر زمان کاسته خواهد شد. درک مردم از خودرو این است که از «جدید» به «مستعمل» و سپس «بیارزش» تغییر میکند و در نهایت به آشغال تبدیل میشود. اما ممکن است پس از گذشت زمان نامعلومی، ارزش خودرو دوباره آشکار شده و به کالای «عتیقه» یا «کلاسیک» تبدیل شود. اگر این اتفاق بیفتد، خودرو وارد دستهی بادوام شده و زندگی جدیدی را آغاز میکند و ارزش آن افزایش مییابد. این مهم است چرا که کالاهای موقتی نمیتوانند مستقیماً وارد دستهی بادوامها شوند.
پیامدها
نظریهی زباله برای کسانی که در پی فهم بهتر از جامعهشناسی مصرف و پسماند هستند، پیامدهای مهمی دارد. لازم است به خود پسماند توجه بیشتری شود، نه اینکه صرفاً نتیجهی فرایند استفاده و مصرف در نظر گرفته شود. این امر در جوامع معاصر و گذشته که توسط ثروت مادی قشربندی شدهاند اهمیت ویژهای دارد، زیرا تغییر شیء از آشغال به شیء بادوام از طریق قدرت کنترل در جوامع رخ میدهدف قدرتی ارزش اشیاء مادی را تعیین میکند. مفهوم جالبی که تامپسون مطرح کرد این بود که نظریهی آشغال را میتوان وقتی استفاده کرد که به برداشتها و روابط بین گروههای مختلف اجتماعی نگاه میکنیم.
از زمان مطرح شدن این نظریه، رشتههای متعدد دانشگاهی به شیوههای مختلف از آن استفاده کردهاند. این نظریه در مطالعات زبالهشناسان و تغییرات زباله در جوامع مدرن بهواسطهی تغییرات در الگوهای پسماند و همچنین در کار باستانشناسان که با مواد مانده از جوامع گذشته سر و کار دارند، استفاده میشود. تلاش برای گسترش نظریهی فرهنگی- اجتماعی از دل نظریهی آشغال آغاز شده است و اقتصاددانان نیز در تلاش هستند از نظریهی آشغال در بررسی بازارهای مبتنی بر مصرفکننده استفاده کنند. مایکل فِر[۲] عقیده دارد نظریهی آشغال بیشتر در بررسی اشیا مادی اهمیت دارد و میتواند برای موجودیتهای هنری و اندیشهی انتزاعی کاربرد داشته باشد. او از نظریهی آشغال به عنوان پایهای برای قضایای خود در مورد ساختار و ساختارزدایی از ارزش در هنر غربی استفاده کرده است.
[۱] Queen Anne
[۲] Michael Fehr