فرامصرفگرایی
اسکات لوکاس ۲۰۱۲، فرامصرفگرایی، مترجم: شایسته مدنی، ۲۰۷۰ کلمه
اصطلاح فرامصرفگرایی به شیوهای از زندگی اطلاق میشود که در آن الگوهای سبک زندگی افراد را به سمت مصرف پرشتاب منابع طبیعی میکشاند. فرامصرفگرایی به مجموعه ارزشهایی متصل است که سبک زندگی ذاتاً غیرپایداری را تقویت میکند. علاوه بر این روند افزایش جمعیت نقش مهمی در تشدید اثرات مصرف بر محیطزیست دارد.
شواهد
شواهدی مبنی بر وجود فرامصرفگرایی در الگوهای بیشماری از سبک زندگی وجود دارد. از نظر مصرف به لحاظ کلی، ایالات متحده، چین، ژاپن، روسیه، هند و بسیاری از کشورهای اروپایی بخش عمدهای از تقصیر برای شرایط فعلی را بر عهده دارند. به گفتهی نویسندهای به نام جیرد دایموند[۱]، مصرف منابع طبیعی امریکا مانند نفت و فلزات، همراه با تولید پسماند مانند گازهای گلخانهای و پلاستیک، تقریباً ۳۲ برابر بیشتر از کشورهای در حال توسعه است. دغدغهی اصلی دربارهی فرامصرفگرایی این است که الگوهای مصرف در همهی مناطق از جمله استفاده از منابع، در حال افزایش هستند. طبق گفتهی تیم ماتیس واکرناژل[۲] که بر ردپای زیستبوم مطالعه کردهاند، در سال ۱۹۷۲، کرهی زمین ۸۵ درصد در مرزهای پایداری قرار داشت. در سال ۲۰۰۸، پایداری ۱۲۵ درصد بود، یعنی انسانها فراتر از پایداریِ اکوسیستمهای کرهی زمین زندگی میکنند. بعضی از این الگو با عنوان «تخطی بومشناختی[۳]» یاد میکنند. نتیجهی آن کاهش شیلات و جنگلها، از بین رفتن آب آشامیدنی قابلشرب، کاهش خاک حاصلخیز و آلودگی و پسماند بیشتر است. متخصصان بومشناسی عقیده دارند اگر این الگوها ادامه پیدا کند، سبک زندگی مرتبط با فرامصرف منجر به نیاز ما به دو زمین یا بیشتر است تا تلاش و تقاضاهای فزاینده تأمین شود.
از نظر استفاده از منابع خاص، ایالات متحده در مصرف برق، نفت و منابع طبیعی گاز در جهان در رتبهی نخست بوده و در مصرف زغالسنگ دوم است. بسیاری از کشورها در سراسر جهان از الگوی زندگی ایالات متحده پیروی کردهاند. این به نوبهی خود منجر به هدر رفتن بیشتر منابع طبیعی، افزایش سطح دیاکسید کربن در جو و افزایش محصولاتی است که سرانجام به زباله تبدیل میشود. در حالی که بسیاری از کشورها در اثرات زیستمحیطی ناشی از فرامصرفگرایی شریک هستند، اما از نظر الگوی کلی مصرف تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. بر اساس گزارش نشریهی جهانی، در سال ۲۰۰۵، ۲۰ درصد از ثروتمندترین کشورهای جهان، ۶/۷۶ درصد از کل مصرف را به خود اختصاص دادهاند، در حالی که طبقات متوسط جهان (۶۰ درصد افراد) ۹/۲۱ درصد و فقیرترین کشورها (۲۰ درصد از افراد) تنها ۵/۱ درصد از منابع را مصرف کردهاند. علاوه بر این، این ۲۰ درصد از کشورهای ثروتمند، ۴۵ درصد از کل گوشت و ماهی، ۵۸ درصد از کل انرژی، ۸۴ درصد از کل کاغذ را مصرف کرده و مالک ۸۷ درصد از کل وسایل حملونقل جهان هستند.
اثرات
اثرات فرامصرفگرایی بسیار زیاد، گسترده و ماندگار است. منابع طبیعی تحلیل خواهد رفت، حتی آنهایی که مستقیماً در تولید اشکال مختلف مصرف استفاده نمیشوند، کاهش خواهند یافت. با ادامهی الگوی سبک زندگی انسان به صورت الگویی پیشرونده، ظرفیتی که اکوسیستم بر دوش دارد تحتالشعاع قرار میگیرد و منجر به افول آن اکوسیستم میشود. تمام کشورها، بیابانزایی، کاهش سفرههای آب زیرزمینی و آلودگی هوا را تجربه خواهند کرد. فرامصرفگرایی به جمعیت نیز ارتباط دارد. همانطور که توماس مالتوس، جمعیتشناس قرن نوزدهم بیان کرد، در صورت افزایش غیرطبیعی جمعیت و عدم کنترل آن منجر به از بین رفتن منابع طبیعی خواهد شد. بنابراین جمعیت، بسیاری از اثرات الگوهای فرامصرفگرایی را چند برابر میکند. با توجه به افزایش جمعیت، یکی از دغدغههای اصلی این است که سایر کشورها از مصرف امریکایی پیروی کنند که در این صورت اثر زیستمحیطی آن بسیار زیاد خواهد بود. مسئله جمعیت و مصرف با تولید زباله نیز همراه است. بهگفتهی پل هاوکن[۴]، هر آمریکایی در سال یک میلیون پوند(تقریباً پانصد هزار کیلو) مواد هدر میدهد. هیتر راجرز[۵] اضافه میکند، ۸۰ درصد محصولات تولیدی در ایالات متحده یکبار مصرف بوده و دور ریخته میشود. منابع محدود زمین نمیتواند از این الگوهای ناپایدار زندگی پشتیبانی کند.
به گفتهی سازمان ملل، مصرف نه تنها منابع زمین را تضعیف میکند بلکه منجر به ایجاد نابرابری و فقر بیشتر میشود. علاوه بر این برخی استدلال میکنند این امر موجب نزاع بین کشورها بر سر حفظ یا به دست آوردن منابع خواهد شد. یکی از باارزشترین این منابع آب است. ممکن است آب و دیگر منابع طبیعی تجدیدناپذیر در آینده به بزرگترین منبع درگیری سیاسی در جهان تبدیل شود. بهعلاوه نتیجهی نیاز به الگوهای پایانناپذیر مصرف، نیروی کار ارزان است. الگوهای مصرفی کشورهای ثروتمند در سراسر جهان از طریق به کارگیری کارگران ارزان قیمت در کارگاههای بهرهکشی تولید پوشاک و کارخانههای مونتاژ در مکزیک[۶] تأمین میشود. فرامصرفگرایی اثرات فردی نیز دارد. بسیاری از افراد از چاقی، مشکلات جدی سلامتی و بیماریهای جامعهی مدرن رنج میبرند که ارتباط مستقیم با سبک زندگی معاصر دارد. علاوه بر اینها عوارض روانی نیز وجود دارند: در نتیجهی این الگوی مصرف بسیاری از مردم دچار افسردگی و اختلالات روانی هستند، دیگران درمییابند با افزایش ثروت و دارایی، ناکامیشان زیاد شده است.
نظریات علم اقتصاد
فرامصرفگرایی را میتوان با نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی گره زد (شامل اتحاد جماهیر شوروی سابق و چین) چرا که جهانیسازی گسترش یافته و اکثر کشورها (مانند چین) به سمت سرمایهداری حرکت کردهاند و در نتیجه اثرات فرامصرفگرایی افزایش یافته است. فرامصرفگرای با آنچه دیوید هاروی[۷] «مشکل دفع مازاد سرمایه در سرمایهداری» نامیده، پیوند خورده است. یعنی در نظام سرمایهداری هدف اصلی افزایش سود با هر وسیلهی ممکن است. حتی در شرایط تخریب که در آن محصولات تنها از طریق تخریب چیزهای دیگر تولید میشوند (مثل محیطزیست)، نگرانی اندکی در خصوص اثرات افزایش سود وجود دارد. هر چقدر سرمایهداری گسترش مییابد، سیاستمداران، قانونگذاران و حقوقدانان بیشتری حق قانونی شرکتها را حتی در برابر آسیبهای زیستمحیطی و اجتماعی بسط میدهند.
ویکتور لبو[۸]، به عنوان نظریهپرداز بازاریابی عقیده دارد نظام سرمایهداری ایدهی مصرف را به عنوان روش طبیعی زندگی ترویج میکند: این شیوهی زندگی شامل خرج کردن مفرط، فرسودگی، تعویض و دورانداختن اشیا است. ساختار ارزشی سرمایهداری تأکید بر فردگرایی، لذت آنی و این ایده که زمین منبعی نامحدود است. یکی دیگر از ویژگیهای مهم سرمایهداری چیزی است که چارلز کترینگ[۹] از جنرال موتورز از آن با عنوان «ایجاد سازماندهی نارضایتی» یاد میکند که شامل ایجاد تمایلات در مصرفکننده برای خرید چیزهای جدید و جایگزینی آن با وسایلی است که هنوز کار میکنند. ونس پاکارد[۱۰] برای این عمل از اصطلاح کهنگی برنامهریزیشده استفاده میکند. خرید اولیهی یک محصول تأثیر قابلتوجهی بر محیطزیست دارد اما وقتی مصرفکنندگان متقاعد میشوند لازم است کالای قدیمی را عوض کنند، این تأثیرات بر محیطزیست چند برابر میشود. علاوه بر این مصرفگرایی سرمایهداری مروج وابستگی نزدیک بین مصرفکننده و محصول است. این وابستگی در سطوح مختلف توسط اقتصاددان قرن نوزدهم، کارل مارکس تحت عنوان بتوارگی کالا تحلیل شده است.
از دههی ۱۸۰۰ الگوهای مصرف در ایالات متحده تغییر کرد، وقتی کالاها و خدمات دیگر کاربردی و فایدهگرایانه نبودند و شرکتها به جای آن کالاها و خدمات را با اشکال مختلف سبک زندگی مرتبط کردند. به این ترتیب محصول از فرد جدانشدنی میشود و مصرف نکردن کالاها برای مصرفکنندگان بیش از پیش دشوار میشود. علاوه بر این همانطور که تورشتاین وبلن خاطرنشان میکند اغلب کالاهای خریداری شده به منظور مصرف متظاهرانه خریده شدهاند. بنابراین نظام سرمایهداری در هستهی خود اشکالی از زندگی را ترویج میکند که ناپایدار است و به سمت فرامصرفگرایی سوق داده میشود.
انتخاب
فرامصرفگرایی به انتخاب و رفتارهای مصرفکننده نیز ارتباط دارد. یکی از مسائل حیرتانگیز درباره فرامصرفگرایی این است که افراد انتخاب کردهاند بیلیونها دلار برای کالاهای لوکس، گرانقیمت، اشکال غیرضروری تکنولوژی و چیزهای نادر و جدید هزینه کنند تا اینکه انتخابشان هزینهی این پول در جهت تأمین نیازهای اساسی غذا، امنیت، مراقبتهای پزشکی، سرپناه و آموزش برای افراد بیبضاعت باشد. از نظر کریستوفر لش، زندگی مصرفکنندهی معاصر شکلی از خودشیفتگی است که دغدغهی افراد در آن فقط با رفاه خودشان ارتباط داشته و توجه اندکی بر اثرات مصرفشان بر دیگران و طبیعت دارند. در مادهی ۲۵ اعلامیهی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ آمده است «هرکس حق دارد از زندگی استاندارد برخوردار باشد که معادل سلامتی، رفاه برای خودش و خانوادهاش شامل غذا، پوشاک، خانه، مراقبتهای پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری است.» با وجود این، استاندارد زندگی، سلامت و رفاه غیرممکن است چرا که فرامصرفگرایی اساساً ریشه در توزیع نابرابر منابع دارد (هم منابع طبیعی و هم منابع ساخته شده به دست بشر).
جایگزینها
مدل فرامصرفگرایی ناشی از سلطهی یک شکل اصلی از سبک زندگی فرهنگی است. نمونههای فرهنگی دیگری وجود دارد که اشکال زندگی در آن در تضاد چشمگیر با فرهنگ فرامصرفگرایی است. بومیان امریکایی ساکن در شمال غرب بر خلاف انباشت مدلی از پتلاچ[۱۱] را دنبال میکنند که در آن توزیع کالاها با کسب اعتبار برابری میکند. انسانشناسی به نام مارشال سالینز[۱۲] دربارهی قبیلهی کونگ[۱۳] در آفریقای جنوبی به عنوان الگوی اصلی ثروت نوشت. مدل ثروت آنها برخلاف مدلهای مصرفی مدلی است که در آن تولید زیاد و خواستهها اندک است. مرکز رویای جدید آمریکایی[۱۴] مدلی از زندگی پیشنهاد میکند که بسیاری از ارزشهای زندگی در آن با ارزشهای کونگ برابر است. یکی از فلسفههای آنها برای افراد این است که با کمترین چیز بیشترین لذت را تجربه کنند. در ژاپن اتحادیهی تعاونی مصرفکنندگان سیکاتسو[۱۵]، پاسخی به فرامصرفگرایی است. این گروه با ۳۰۰ هزار نفر عضو که بر الگوهای مصرف نظارت میکند، دخالت مستقیمی در خرید اقلام و بازیافت به شکل فعالانه داشته و با موفقیت بر شرکتهای محلی برای تغییر فرایند تولید نفوذ داشته است.
هدف مهم برای پایان دادن به فرامصرفگرایی، تمرکز بر آموزش بیشتر و تأکید بر تأثیرات فردی است. پیشنهاد پل ارلیچ[۱۶] و جان هلدرن[۱۷] این است که اثر فردی محیطزیست را میتوان با ضرب متغیرهای جمعیتی در فراوانی (مصرف) در تکنولوژی محاسبه کرد که به صورت جبری اینگونه است: I = P × A × T
اگر مردم از ارتباطات و تأثیرات تولید، توزیع، مصرف، دورریز و استفادهی مجدد آگاه بودند ممکن بود بیشتر مایل به تغییر رفتار و مهار مصرف باشند. شاید مصرفکنندگان متقاعد شوند از فرامصرفگرایی اجتناب کرده و به شیوهی منصفانهتری مصرف کنند. یا همانطور که شوماخر[۱۸] پیشنهاد کرده است، ممکن است مصرفکنندگان روشی برای زندگی انتخاب کنند که از حداکثر سعادتمندی و حداقل مصرف برخوردار باشد. برخی از مصرفکنندگان مانند فریگنها[۱۹]، بازیافت کنندگان رایگان[۲۰] و اعضای تعاونیها سعی کردهاند تا سایر مصرفکنندگان را در خصوص مدلهای جدید زندگی آموزش دهند. برخی از شرکتها به این راهکارها توجه ویژه داشتهاند. پاتاگونیا[۲۱] بهعنوان تولیدکننده پوشاک در وبسایتش گزارش مفصلی با جزئیات از فرایند تولید محصولات قرار داده است که شامل رد پای کربن، میزان استفاده از آب و سایر شاخصها برای هر محصول است. ری اندرسون[۲۲]، مدیر شرکت اینترفیس[۲۳] در آتلانتا، رویکرد افراطی اتخاذ کرده است که شامل استفاده مجدد از فرشهای کهنه برای تولید فرشهای جدید است.
برخی از متخصصان محیطزیست به اثرگذاری افراد در مهار مصرف مؤثر اعتقادی ندارند. بسیاری طرفدار سیاستهای جهانی در کاهش، استفاده مجدد و بازاندیشی هستند. پل هاوکن[۲۴] خواستار الگوی سرمایهداری طبیعی است که در آن بهرهوری رادیکال از منابع، تقلید از طبیعت، اقتصاد و خدمات در گردش و سرمایهگذاری روی سرمایه طبیعی به هنجار تبدیل شود. گروهی با عنوان یک سیاره برای زندگی[۲۵] از مفاهیم کربن صفر استفاده کردهاند: پسماند صفر، حملونقل پایدار، استفاده از کالاها، مواد غذایی و آب محلی و پایدار؛ تمرکز بر زیستگاههای طبیعی و حیات وحش، همچنین فرهنگ و میراث فرهنگی؛ تجارت منصفانه و عادلانه و اصول سلامتی و سعادت. سایر مدلهای جهانی عبارتند از: جنبش مهار رشد (دیدگاهی که خواستار کاهش تولید و مصرف است)، رشد صفر (دیدگاهی که رشد مداوم اقتصاد را ناپایدار میداند) و هزینه اقتصادی واقعی (دیدگاهی که تمرکزش بر تمام هزینههای تولید شامل هزینههای مرتبط با محیطزیست است).
[۱] Jared Diamond
[۲] Mathis Wackernagel
[۳] ecological overshoot
[۴] Paul Hawken
[۵] Heather Rogers
[۶] maquiladoras
[۷] David Harvey
[۸] Victor Lebow
[۹] Charles Kettering
[۱۰] Vance Packard
[۱۱] potlatch
[۱۲] Marshall Sahlins
[۱۳] Kung
[۱۴] The Center for a New American Dream
یک سازمان غیرانتفاعی که مأموریت آن توانمندسازی افراد، جوامع و سازمانها است تا روشهای مصرفیشان را برای ارتقای بهزیستی مردم و کرهی زمین تغییر دهند (م)
[۱۵] Seikatsu
[۱۶] Paul Ehrlich
[۱۷] John Holdren
[۱۸] E. F. Schumacher
[۱۹] : freeganism یک ایدئولوژی ضد مصرف گراییست که باورمندان آن تنها از غذاهایی استفاده میکنند که دور ریخته شده باشد. این باور تنها محدود به تغذیه نمیشود. فریگنها برای تهیهٔ لباس و لوازم منزل هم تا حد امکان از اجناس دستهدوم استفاده میکنند. جنبش فریگنیسم در دههٔ ۹۰ میلادی ایجاد شد. نخستین پایهگذاران آن گیاهخوار بودهاند و واژهٔ فریگن از ترکیب دو واژهٔ فری به معنای رایگان و ویگن به معنای گیاهخوار مطلق ایجاد شدهاست. فریگنها غذای خود را از محصولاتی که به تازگی تاریخ آنها گذشته و توسط کارخانهجات و فروشگاهها دور ریخته میشوند تأمین میکنند. بسیاری از فریگنها از قشر تحصیلکردهٔ جامعه هستند که با مصرفگرایی مخالفند و از این طریق سعی میکنند به زمین و طبیعت نیز فشار کمتری بیاورند.
[۲۰] freecyclers
[۲۱] Patagonia
[۲۲] Ray Anderson-*+2عه
[۲۳] Interface
[۲۴] Paul Hawken
[۲۵] One Planet Living